یعنی داغون شدم از بس حواسم پرته الان یک لحظه به خودم اومدم میبینم دارم پستامو پاک میکنم :| :|
دینی میخوندم به خودم اومدم داشتم میگفتم عزت و عفاف میشه سرعت زاویه ای :دی
بقیه امورات بماند.....
دوست دارم به یکی کمک کنم نمیدونم چطوری ؟؟؟؟
واقعا نگرانشم:(
سرگردونم.........
من واقعا دوسش دارم ...او واینده اش برام مهم است.........نمیدونم چرا؟؟
شاید چون یتیمه:(
تاعاقل بیاد فکر کنه دیونه زده به اب و رفته....
این جمله ایست که مادرم اکثرا مواقع وقتی بهشون میگم که چیکار کردم رو میگن:)
و پدرم هم یک ای ماشاءاللهی با خنده بهم میگویند....
مثلا امروز قصد داشتم برم گلزار بعدشم مسجد..یکهو که به خودم اومدم دیدم تو خونه حاج بی بی و کل عباس نشستم :) :دی
وقتی کل عباس اومد دم در چشماشون گرد شده بود و گفتن استغفرالله خخخخخخ
من خیلی پرروهم هستم رفتم از خودمو مهموناشونم پذیرای کردم ...و درباره اوضاع مملکت هم در بحثشون شرکت کردم :دی خخخخخ
بعدش که به بابایم گفتم>>>گفتن>>>تو چیکاره بودی رفتی خونه شون؟؟ اصلا برای چی رفتی؟؟ منم گفتم نمیدونم من خیلی دوسشون دارم ...بعد خب برم خونواده شهیدن رفتم عید دیدنی:دی بابایم >>>>واقعا صحبتی نداشتند و نگاهی عاقل اندر سفی بهم انداختن :دی
خب
چیکار کنم در اکثر مواقع کودک درونم بر بزرگ بیرونم غلبه میکنه دست خودم نیست :)
سیزده بدر خوب بود.....
بعد از کلی مدت هرچقدر دلم خواست تاب بازی کردم....
کودک درونم جان گرفت...
پ ن: درکل هیچ حسی نداشتم .....خنثای خنثی...مثل ربات متحرک ک هیچ اختیاری ندارد..وهر کار بگویند انجام میدهد:|
اون لحظه ای هم که ربات نبودم غر زدم مثه ادمای خودخواه از تود راضی :| از خودم بدم اومد:| برخلاف همیشه ...نمیدونم چرا اینجوری شده بودم!!!
حوصله حرف زدن نداشتم .نقطع
گویند سنگ لعل شود در مقام صبر...
آری شود ولیک به خون جگر شود...درست است که یک دست صدا ندارد ..
ولی اگر همین یک دستم هم قطع شود من این کار را رها نمیکنم ......
پ ن: تنهایی د رحال ادامه دادن کار سرگذشت پژوهی شهدا هستم.......
امروز داشتم اخبار علمی گوش میدادم از پیشرفتای علمی کشور میگفت و کلی کیف
کردم خدا همهتلاش گرای برای کشور و انقلاب زیر سایه امام زمان حفظ کنه
دانشجوهای دانشگاه امیر کبیر یک دستگاهیی اختراع کردن که درحد یک دهم نانو
متر ی چیزی رو کو چیک نشون میده واقعیتش از کل توضیحات پژوهشگر همین چند
کلمه دست گیرم شد وواقعا هیچ یدیگه از حرفاشو نفهمیدم پیش خودم گفتم خب به
چه دردی میخوره ؟؟؟اشتباه نکنید من نفهم نیستم در اون حد اطلاعات ندارم و
توقعی نمیره من بفهمم ....بخاطر همین منکه هیچی حالیم نمیشه از کار اینا
نباید نظری بدم حتی در این حد که به چه دردی میخوره و کلی برای خودم بخاطر
این حرغم متاسف شدم
بااینکه چیزی اختراع این مخترعین نفهمیدم ولی اینو فهمیدم که چرا هسته ای
مون رفت روهوا..........بخاطر نفهمیدن و ازروی بی اطلاعی نظر دادن و گفتن
به چه درد میخوره برخیا
پ ن: وبی انصافیه که از جناب روحانی و اقای ظریف تشکر نکنم...............
پ ن2: بی انصافی تر اینه که به یاد بغضای علیرضا و ارمیتا نیفتم : (