خواب بودم که گوشیم زنگ خورد ....
سلام خانم...دوربینا میدونین کجان ؟؟
من: بله تو کانونن چیکار دارین؟؟
طرف: بهم خبر دادن که دوتا از شهدای مفقود شهر همراه شهدای غواص بودن...امروز میخوان به خونواده هاشون خبر بدن ..گفتن بریم برای فیلم برداری...
من : هنگ کردم اصلا نمیتونستم حرف بزنم ...
طرف: اگه میتونی بیاین .
من از خدا خواسته گفتم باشه ...عجله ای حاضر شدیم و رفتیم ...
ادامه دارد .........
دیروز دختر دایی ام امده بود خونمون...کلاس هفتمه...
یکم خیلی خونواده ی ما با بقیه خونواده های اقوام فرق دارد یعنی خیلی فرق داریم از همه نظر
رفتیم تا یک جایی از کنار گلزار شهدا رد شدیم دلم میخواست برم بخاطر او هیچی نگفتم کلا تو این فازا نیست..یکهو خودش گفت وایسا بریم سر مزار من لز خدا خواسته گفتم باشه....
ورودی گلزار قبر شهید گمنامه که نیم متری بالاتره...
گفت این دیگه قبر کیه؟
گفتم شهید گمنام
گفت:شهید گمنام دیگه کیه؟ چرا روسنگش اسمش نیست؟؟
من باچشمانی ک داشت از حدقه میزد بیرون گفتم نه یعنی وقتی جنازه شو پیدا کردن پلاک نداشته
گفت جدی؟؟ خب الان مادر پدرش نمیدونن اینجاست؟؟؟
من نه.....
گفت توچقدر میدونی!!!!
منم یکم از شهدا وحضور شهدا بهش گفتم و او مثه اینکه داشت داستان تخیلی میشنید مات و مبهوت بود
گفتم شهدا هرچی بگی میشنون و جوابتو میدن
داشت اهنگ میخوند گفتم فاتحه بخون
گفت بلد نیستم !!
روی قبر مهر نمازی گل شده بود یکم برداشت ک باهاش گردن بند درست برای یادگاری!!!!!!
و در اخرین لحظات رفت ر وی قبر شهید خم شدو چیزی گفت واومد......
دلم براش سوخت.....
و از خودم متنفر شدم:|
روستامون 40تا شهید داره + یک شهید گمنام
هرسال براشون یادواره گرفته میشود.......
ملت روزهاست که دارن کار میکنن برای یادواره شهدا هیچیشون نشده......
ما یک روز رفتیم یک چیز افتاد تو چشممون کلا ارامشمون رو سلب کرده از بس درد میکنه...
باد کرده ضایع:دی
جنبه و ظرفیت ندارم :|
یک چندروزی شده کارایی رو که میخوام انجام بدم رو تو خواب میبینم که انجام دادم
یعنی قرار بود برای دیروز یکسری متن پیدا کنم شب قبلش خواب دیدم پیدا کردم دادم به طرف به خاطر همین دیروز نگشتم متنارو پیدا کنم فکر میکردم دادمشون :دی که طرف زنگ زدو گفت چی شد؟؟؟؟
یا مثلا میخواستم با یکی صحبت کنم تو وخواب باهاش حرف زدم دیگه تو روز باهاش حرف نزددم :دی
و ازاین موارد زیاده .......
عایا دیوونه شدم ؟؟؟؟:دی
و دیشب تنها بودم در خانه و خوابیده بودم تو خواب حس کردم یکی داره به پنجره اتاقم نزدیک میشه بیدار شدم صدای قدمای یکی که داشت روی حیاطمون راه میرفت رو شنیدم صداش خیلی نزدیک و واضح بود و من شبه ای را دیدم ....بعله ایشون دزد بودند...
و من اصلا حوصله نداشتم بترسم ...فقط گوشی مو برداشتم زنگ زدم مادرم اینا بیان حتی از جام بلندم نشدم :دی
عایا متوهم شده ام ؟؟؟؟:دی
داشتم کلیپی درباره پیاده روی اربعین ک مداحی میثم مطیعی میخونه کنار قدم های جابر سوی نینوا رهسپاریم رو نگاه میکردم که مادر گرام وارد شدند و
گفتند: چیه دوباره داری از این چیزا گوش میدی نکنه میخای کربلایی شی؟؟ من لبخندی زدمو گفتم خعلی:)
مادر گرام:خبری نیست.. ایا اینکه خودمونم باهات باشیم
من:شما ک میرارید:)
مادر؛ نگاهی عاقل اندر سفی بهم انداختن و گفتن خبری نیست....
و من: :(
خواهر گرام وارد شدند: چیه ؟؟؟عمرا اگه دیگه بزاریم تنهایی بری هیچ کس نمیراره بری ......
و من:( واقعا چرا با احساسات من بازی میکنن:( ومن در دل خود گفتم اگه ارباب بطلبه میرم :)
دیشب خواب دیوم با دوستم نجف بودیم چندبار از نجف رفتیم کربلا ....هعی..خیلی چسبید....توخواب میگفتم چرا اینقدر میرم کربلا و برمیگردیم....خعلی ارامش دااشتیم......
جلسه اول
یکی از پشت در شروع کرد به فشار دادن دستگیره در و میخواست اونو از جا بکنه ..سریع چادرمو پوشیدم اینقدر داشت تند تند دستگیره رو فشار میداد که صدامو بلند کرد هی صبر کن.....
دروباز کردم...
پسر بچه با موهای ژل زده یاشدم واکس مو...صورتی پرا از زخم و جای زخم....و پوستی خشک و با بوی شامپویی که میداد تابلو بود رفته حموم..لباساش تمیر ومرتب بودن ولی براش کوچیک بودن یکم ....
سلام خانم :)
من سلام خوبی چه خبر؟؟
سلامتی خانم ...هیچ خبر خانم
.لپاش سرخ شده و صداش گرفته و هی فش فش میکرد ..سرماخورده بود..دستمال بهش دادم و افتاد به بخت دماغ بدبختش
گفتم بخون هرجا اشکال داری ازم بپرس...
چشم خانم
حدود یک ربع شد یک کاغذ چندتا مسئله روش نوشته بود و گفت خانم بفرما خوندم..
گفتم به همین سرعت یعنی همه رو بلدی
بله خانم خیلی اسونه ....
یک مقایسه کسر براش نوشتم بلد نبود....یعنی 2*3 رو بلد نبود :|
همینطور شروع کردم جدول ضرب رو پرسیدن غیر از جدول پنج که مادرش بهش یادش داده بود بقیه رو اصلا بلد نبود....:|
گفتم باید اول جدول ضرب و یاد بگیری وگرنه بقیه رو نمیتونی حل کنی....
و هر ردیف رو یاد بگیری یک پوکه بهت میدم
عجیب صحنه ای بود..نیشاش تا بنا گوش باز شد ..به حدی که اصلا نمیتونست لبخندشو پنهان کنه.....و یک ذوقی کرد...
خانم راست میگی؟
من :بله
گفتم حفظ کن شروع کرد ردیف و 2و 3 رو حفظ کرد و من بهش دوتا پوکه دادم
خیلی ذوق کرده بو دخیلی....
ادامه دارد............