محبتش عجیب قلبم را تسخیر کرده است.........

اوایل به خاطر او به مسجد میرفتم....

هرجور شده میروم کنار او بنشینم....که شاید خدا بخاطر او نگاهی به من گناهکار هم بیندازد...بلکم بخاطر نماز او یک رکعتی هم از نماز من قبول شود...:(

من حاج بی بی را از اعماق وجودم دوست دارم .....

آه هایی که بعد از نماز میکشد..قلبم را به درد می اورد..

هیچوقت هیچ چیز از پسرش نمیگفت..

منم هیچ وقت هیچ چیز نمیپرسیدم
امشب هم چیز ی نپرسیدم ...
ولی امشب گفت..........

گفت جیگر ادم چند تیکه میشود....نزدیک 30 ساله که منتظره...

گفت همش منتظر است تلفن زنگ بخوره یا کسی درخونه شون رو بزنه........

نمیدونم چرا یکهویی اینارو به من گفت....:(

مادر شهید مفقود الاثر .....او هرلحظه شهید میشود...


گویند سنگ لعل شود در مقام صبر...

آری شود ولیک به خون جگر شود...