شما چون مدت زیادی برای کارای مهمت اذیت شدی و تحت فشار واسترس بودی اینجوری شدی
یکم افسردگی گرفتی
خوب میشی
دلم میخواد به تک تک اون افرادی که هی تنش ایجاد کردن
این روح یکم ضربه خوردا نشون بدم و بگم
واقعا ارزشش رو داشت؟!!!
اون انرژی و ذوق من رو برای مدتی پوکیده کردید!!
اه
خدایاا شکرت
حالم بد نیست
خوبم الحمدالله
ولی همین یک ذره هم بخاطر هیچ و پوچ بود
ازاین خیلی لجم میگیره://
کارهای عقب افتاده فراوان ونداشتن حالی برای شروعشان....
زمان و فرصتی که در گذر است ...هعی....
سخته جمع کردن خود....
هیچ کس برای هیچ کس نمیماند
حتی تو برای من...
حتی من برای تو...
....
خاموش شدم کلا
و گاها خودمو میزنم به خاموشی
حالت sleep با یک enterبیدار میشم یکم ک کار نکشم از خودم بازم میرم رو حالت sleep ولی بیدارم و میفهمم
ترسم از روزی که shut down ....
من در میان جمعم و دلم جای دیگر است.....
حس این شعر رو خیلی وقت ها داشتم و دارم
وعمیقا این حس رو داشتم و دارم ...
وختی ادم در میان جمع های متفاوت با دنیاهای متفاوت باشع
وختی حس میکنه در عینی که داره با بقیه میگه و میخنده وحتی زندگی میکنه
ولی اون اصل حرف دل رو نه میشه گفت
نه بعضا میتونن بفهمنن!!!
اینکه همه جا باید حرف بزنی بزنی بزنی بزنی ولی یکبارم نتونی اونی میخوای بگی....
کم کم باعث میشه اون اصل مطلب و حرفم یادت بره
فقط تنها جاهایی میشه از این حرفا زد در جمع دوستان گرام میباشد
دلم برای اون جمع ها واون حرفا تنگولیده عمیقا
مخصوصا وختایی که اردوجنوب بودیم ...
اردو بودیمممم
واییی اتحادیه یادش بخیر...