هوا،هوای پریدن است....

(: ....والَّذینَ جاهَدوا فینا لَنَهْدِیَنَّهُمْ سُبُلَنا.... :)

۸۴ مطلب در ارديبهشت ۱۳۹۴ ثبت شده است

منم1

برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید

فرش دلم.



۲ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰

دلم گرفته ....

۱ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰

عوض شدن......

این چندروز هم گذشت باتمام کارها و اتفاقات.....
و درمیان همه اینها تنها چیزی خیلی ذهنمو درگیر کرده و برام عجیب بود عوض شدن ادماست...
همه دوستان و هم بازی های دوران بچگی مو دیدم....
همه شون تغییر کرده بودن .....
 اینقدر تغییر کرده بودن که تمام سلام های من بهشون به دیوار واصل شد:| اصلا نگاه نمیکردن یا اگرم نگاه میکردن سریع روشون بر میگردوندند:|
اینقدری مادراشون بهم محل میدادن خودشون محل نمیدادن....
اکثرا ازدواج کرده بود....اکثرا حجاب و تیپشون عوض شده بود... دوتاشونم نی نی داشتن :)))))))))))))
کلا از پارسال تا امسال خیلیا تغییر کرده بودن...منم خیلی تغییر کردم ...مثلا سرسختی قبلنامو ندارم:|
و کمی خل و دیوونه تر شدم :دی اینو خیلیا بهم گفتن :دی
 حتی افرادی هم که میومدن کمک هم تغییر کرده بودن.........
در این میان فقط مادرای شهدا مثل همیشه با محبت خندون و با غمی عمیق که میشد از توی چشماشون اینو حس کرد بودند ....
و من درمیان این جمعیت و اینهمه اشنا جایی برا نشستن جز درکنار مادرای شهدا علی الخصوص حاج بی بی نداشتم ........
یعنی اینقدر تغییر کردن که دیگه ماها باهم صحبت مشترکی جز احوال پرسی نداشتیم :|

وقتی از این نظر فکرمیکنم دلم میگیره ...ولی وقتی فکرمیکنم که همه اینها مهمون شهدان و تک تک شون با دعوت شهدا اومدن اروم میشم مطمئنا اینها درقلب و درون خودشون یک چیزایی دارن که در ظاهر مشخص نمیشه و فقط شهدا میفهمن.........
امیدوارم خدا اخرو عاقبت همه مونرو ختم به خیر کنه....و شهدا همه مون رو شفاعت کنن.....
۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰

آن همه.....

من ،  آن همه نیستم....


یکجورای من هیچی نیستم....


نقطع.

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰

که این دیوانه..



۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰

ماچه میفهمیم.!!!

انتظار را باید از مادر شهید پرسید......

ما چه میفهمیم معنای دلتنگی را.......


پ ن:  این روزا حاج بی بی حال خوشی ندارد اصلا.....:(

اه ها و بغض هایش ارامشم را بهم میزند...اینچنین طوفانی شدن را دوست دارم...

بی حواسی و بیخیالی بقیه خیلی اعصابمو بهم میریره...دلم میخواد توسر همه دااد بزنم ....

ملت مراسم شهدارو باعروسی اشتباه گرفتن:| 

از جلوی مادرای شهدا رد میشیم  و سلام میکنیم..همه مون به نحوی و در حد خودمون داریم خون بچه هاشون رو پایمال میکنیم او با هفت قلم ارایش و حجاب داغونش  که عیبش تو ظاهرشه...و من بدون ارایش و حجاب کاملم و با هزارو یک عیب پنهانم.:(:(

حالم اصلا خوب نیست....:( یعنی اصلا خوب نیست...وقتی ب مادرای شهدا نگاه میکنم خرابتر هم میشود..وقتی از من هیچ و پوچ تشکر میکنن دلم میخواد بمیرم ....اینروزا همش میخوام ک بمیرم....میخوام ک نباشم......

۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰

بی جنبه..

روستامون 40تا شهید داره + یک شهید گمنام

هرسال براشون یادواره گرفته میشود.......

ملت روزهاست که دارن کار میکنن برای یادواره شهدا هیچیشون نشده......

ما یک روز رفتیم یک چیز افتاد تو چشممون کلا ارامشمون رو سلب کرده از بس درد میکنه...

باد کرده ضایع:دی

جنبه و ظرفیت ندارم :|

۳ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰

متوهم یا دیوانه عایا؟؟

یک چندروزی شده کارایی رو که میخوام انجام بدم رو تو خواب میبینم که انجام دادم

یعنی قرار بود برای دیروز یکسری متن پیدا کنم شب قبلش خواب دیدم پیدا کردم دادم به طرف به خاطر همین دیروز نگشتم متنارو پیدا کنم فکر میکردم دادمشون :دی که طرف زنگ زدو گفت چی شد؟؟؟؟

یا مثلا میخواستم با یکی صحبت کنم تو وخواب باهاش حرف زدم دیگه تو روز باهاش حرف نزددم :دی

و ازاین موارد زیاده .......


عایا دیوونه شدم ؟؟؟؟:دی


و دیشب تنها بودم در خانه و خوابیده بودم تو خواب حس کردم یکی داره به پنجره اتاقم نزدیک میشه بیدار شدم صدای قدمای یکی که داشت روی حیاطمون راه میرفت  رو شنیدم صداش خیلی نزدیک و واضح بود و من شبه ای را دیدم ....بعله ایشون دزد بودند...

و من اصلا حوصله نداشتم بترسم ...فقط گوشی مو برداشتم زنگ زدم مادرم اینا بیان حتی از جام بلندم نشدم :دی


عایا متوهم شده ام ؟؟؟؟:دی



۴ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰

روح خسته...

یک وقتایی اینقدر روحم خسته است که نمیتونم دست و پامو تکون بدم...

و ساعت ها ولو میشم روی دشک عین خود دشک بی روح و بی جان خیره به سقف...


روهوا نگاشت...


پ ن: روزمرگی و غفلت زیاد ادم رو به این روز میندازه:|

۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰