منه خاسر....

دلم گرفته.....حس خسران دارم....نه حس نه من واقعا یک ادم خاسرم:(

خدا خیلی موقعیتهایی خوبی برای ادم شدن و سربه راه شدنم برام قرار داد از جنوب گرفته تا کربلا.....

هعی ومن همچنان اندر خم این کوچه.....حس بودن واینجوری زیستن رو ندارم.....

خدایا خودت کمکم کن.....

چشمهای معصوم........

این تصویر واین چشم های معصوم ذهنم را درگیر کرده ..........

وقتی به این چشم ها نگاه میکنم غم عجیبی میشینه رو ی دلم ........

اخه این بچه چه گناهی کرده که اینقدر زود باید باباشو از دست بده؟؟:(

یا اون کودک سوریه ای چه گناهی کرده که باید اواره بشه ؟؟؟؟

واقعا نمیتونم این ظلمروتحمل کنم:(

خیلی به مغزم فشار میاد ......با پروپنانلوم فایده نداره............

واقعا نمیدونم چه کاری باید انجام بدم؟؟؟

واقعا باید چیکار کنم؟؟؟

اللهم العن اول ظالم ظلم.........

اللهم عجل لولیک الفرج.........

پ ن : مرضیه دختر شهید مدافع حرم محسن حیدری

من باید..........

من باید شهید راه امر به معروف و نهی از منکر بشم...............

این اوضاع فقط با خون دادن حل میشودولاغیر...........

پ ن: بی پلاک خسته ی خسته از این اوضاع..................:(

پ ن2: یکی اول باید خودمو امر به معروف و نهی از منکر کنه...هعی........

هوای حسین......

همه چیزم را بهم ریخته ای.......

سرگردون تر.......حیرون تر....تشنه تر......

حسین جان قرارمان این نبود..............من خیلی ضعیفم.......

پ ن: هوای حسین هوای حرم دوباره زد به سرم .......

خشمگین نشدند از گناه.......

#وقتی_واجبی_فراموش_میشود

دلم میخواد......

دلم میخواد برای اینکه خیلی چیزارو بیخال بشم و چیزای جدیدی رو. شروع کنم ...

برم یک جایی تنها ی تنها برای خودم زندگی کنم وقتی به همه اون نتایج و برنامه هام رسیدم برگردم ......

فقط برای مدتی .......

پ ن: درگیری نگاشت

غم این خفته چند...

غم این خفته چند..........

خواب در چشم ترم میشکند........

نمیفهمیم .....

بسم رب الزهرا

#18

سنم به مثبت 18 رسیده...
ابنجا در خونه مون بی خبر نه ب خبر نه غافل از همه جا نشسته ام پشت کامپیوتر و درنت چرخ میزنم خیر سرم وبه قول خودم گهگاهی استفاده مفید میکنم . مطلب میخونم و سخنرانی گوش میدم ....

سنم به مثبت 18 رسیده ...ای کاش که نمیرسید .......دیگر هیچ بهونه ای ندارم........دیگه نمیتونم بگم بچه ام.........

سنم به مثبت 18 رسیده .....ولی عقلم ....شعورم..درکم.....اگه درک و شعور داشتم ..اگه واقعا عاقل شده بودم ...اینقدر زندگی کردم حداقلی نبود............

#زندگی_حداقلی یعنی ........با اون اوضاع جامعه و کشور و جهان من راحت و شیک دارم زندگی میکنم.....

اغا اصلا ما چطوری میتونیم بدون #امام و #صاحبون اینجور راحت زندگیی کنیم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

اغا ما چطوری میتونیم راحت بخوابیم وقتی کودکای بیگناه سوریه ای دارن بخاطر اسلام و جامعه شیعه..و ما..جون میدن ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

هیچ دردی بدتر از این #نفهمیدن نیست.............

اینکه ما نمیفهمیم باید ضجه بزنیم تا حضرت بیاد...اینکه ما نمیفهمیم امام زمان از بچه شیعه ها انتظار داره....

چرا ما نمیفهمیم چشم اما زمان به ماست.........

پ ن: خدایا به ما فهم بده.........خدایا یک حال مارو به خودمون وامگذار......خدایا ما رو از اینهمه غفلت و روزمرگی نجات بده..........

اللهم عجل لولیک الفرج باالحق الحسین...........

:( :(

گرتو........

گر به دولت برسی
مست نگردی مردی . .
گر به ذلت برسی
پست نگردی مردی . . .
اهل عالم همه بازیچه دست هوسند ،
گر تو بازیچه این دست نگردی مردی . . .

تاول.........

تازه تاول های به یادگار مانده از پیاده روی اربعین ترکیده اند.......

هرروز بهشون نگاه میکنم و حسرت میخورم آه میکشم ........

هعی یادش بخیر......

در کل مسیر که سوزش این تاول ها ودرد پاهام خیلی بهم فشار می اورد ....

یک روضه حضرت رقیه برای فراموش کردن تمام این دردها کافی بود....و واقعا دردم رو فراموش میکردم و به یاد همه دوستان در مسیر روضه حضرت رقیه گوش میدادم و واقعا قلب ادم به درد میومد............

درد اور ترین قسمت این بود وقتی خسته به جایی میرسیدم مردم با معرفت عراق التماس و خواهش میکردن تا بریم موکب اونها تا از ما پذیرایی کنن....این موقع بود که بغز گلومو فشار میداد و یاد سه ساله ارباب میفتادم که با ضرب تازیانه و مشت و لگد ازش پذیرایی میکردن.........

اللهم العن اول الظالم ظلم حق محمد و آل محمد

پ ن: بیاد روزهای نه چندان دور.......

پیاده روی اربعین 93

.