هی صفحه بلاگ روباز میکنم...مینویسم...پاک میکنم..
میره تاچندروز بعدش و دوباره همینکارو میکنم....
اینقدر تواین مدت اتفاق های عجیب غریبی برام افتاده که خودم برای فهمشون نیاز به زمان دارم :/
ونمیدونم چطوری بنویسم!!ازکجا؟...
وامسال سالم حال تحویل شدن نداشت....
ومنکه سال تحویل در هجرت بودم :)) میگن وقت سال نو درحال انجام هرکاری باشی وهرجا باشی تااخر سال همونطوری ...منکه اینوقبول ندارم ...ولی بدمم نمیاد امسال محقق بشه...
تواین دوره زمونه غفلت بار تواین فضای تنگ وتاریک شهروزندگی معمولی وروز مره فقط هجرت میتونه ادمو به خودش بیاره وکمی به فکر واداره...
همه منو مسخره میکنن وتیکه بارم میکنن که نیستم ومیرم اینور واونور و میگن توجوگیر وبی فکری...زندگیت فقط شعاره و.چیزای دیگه که قابل گفتن نیست...
ولی من فقط بخاطر خودم میرم نه چیز دیگه ای:/