رفتیم رسیدیم به مصلی برای نماز جمعه.... و به زور مادر شهید راه میرفت...شهید میشد بچه اولش و حدود 19 سال بیشتر نداشته...

بعداز نمازم بابام گفتن بیاین با ماشین بریم ...داشتیم میرفتیم که دیدم مادر اون یکی شهید و خواهرش دارن پیاده میرن:| اون راننده که اورده بودشون دیگه نیومده بود دنبالشون :| سریع زنگ زدیم وبایکی دیگه بردیمشون گلزار شهدا....

خونواده هاشون میخواستن جنازه هاروببینن ...رفتیم داخل یک سالن کنار گلزار شهدا ...که تابوت هارو اوردن....

درد اورتری از این صحنه ها تو عمرم ندیده بودم..از بس که بد ناله میکردن... و منم با گوشی که داشم فیلم میگرفتم و چندنفر بودن هی میگفت فیلم نگیر :| گوشی تومیگیرم ...منم گفتم دلم میخواد ...چرا نگیرم ؟؟؟؟ هیچی دیگه با اون اقاهه بحثمون شد شدید ...

یک اقای دیگه اومد بهم گفت خانم اروم باش جوابشو نده ...ومن رفتم ....

_________________

اینهمه گفتم که اینو بگم.....

اومدن در تابوت رو باز کردن...مادرشهید کفن رو بوسید و....

نمیدونم دراون حین کدوم ادم احمقی بند کفن رو باز کرد...... من یک لحظه رفتم جلو بوی وحشتناکی خورد به دماغم و دیدم جنازه تیکه تیکه شده .......فکرکنم سرم نداشت........حالم بد شد  ... هرچی تو دلم بودو میخواستم بالا بیارم ... تایک روز نمیتونستم چیزی بخورم ...تا که یادم میومد حالم بد میشد و الانم که داره یادم میاد میخوادحالم بد شه......

وحشتناک ترین صحنه ای بود که توی عمرم دیدم ...

بعد مادرشهید شروع کرد به زدن خودش.....

جالبه که مادر اون یکی شهید اروم تر بود ...چون این چهارمین بچه اش بود که شهید شده بود...تازه همسرشم شهید شده!!!!!!

پ ن: من بادیدن جنازه به اون شدت حالم بد شده ... و تازه نه میشناختمش نه دیده بودمش...واقعا مادرای شهدا چی میکشن....خدا صبرشون بده......با چه ذوق و امیدوارزو  بزرگ میکنن بچه هاشون رو.......اونوقت چهارتا تیکه از بدن بچه شون رو میارن بهشون میدن.......