بعد از کلی حیرونی و معطل شدن بابت هماهنگی ..بلاخره امروز با یکی از همرزما قرار مصاحبه گذاشتیم

و بنده خدا اومد.:))

کل وسایلمون یک ریکوردره!!!

اینو دادم به بنده خدا که بزارش تو جیب پیراهنش بنده خدا گرفت تو دستش ...خب ماهم گفتیم هرجور راحتید...

شروع کردن به تعریف کردن کلی استفاده بردیم ...و قرار شد ادامه اش باشه برای یک جلسه دیگه ...و خدا حافظی کردن...

نگاه کردم روی ریکورد دیدم یک ثانیه ضبط شده:| :|:| :| :| :| بنده خدا همون لحظه اول دستش میخوره روی دکمه و ...همه چیز پر:|


ملت از شدت اخلاصی که دارن شهدا میان تو خوابشون و براشون وقایع رو میگن ماهم اینطوری میشه :|

اخه چرا!!! خودم میدونم چرا:((((