حب دنیاست به دل، عشق به دلدار کم است...
آمدم "گریه" کنم، فرصت گفتار کم است
بندگی که به زبان نیست، عمل می خواهد...
"گریه های سحر" عبد گنه کار کم است
نکند فکر کنی مرگ برایم سخت است...
غصه ام "توشه ی راه" است، که بسیار کم است...
ز دو دیده خون فشانم، ز غمت شب جـدایی
چــه کنم که هست اینها گل باغ آشنــــایــی
همهشب نهادهام سر، چو سگان بر آستانت
کــــه رقـیـب در نیـایـد به بهانــهء گدایـــــــــی
مـــژهها و چـــشم یارم به نظر چـــنـان نماید
که میـان سنبلستـان چرد آهـــوی ختــایـــی
در گلستان چشمم زچه رو همیشه باز است
به امیـــد آنکه شاید تو به چــشم من درآیــی
ســر برگ گل ندارم، به چه رو روم به گــلشن
که شنیــــدهام ز گلها همه بوی بــــــیوفایی
بهکدام مذهبست این بهکدام ملتاست این
که کشند عاشقی را، که تو عاشقم چــرایی
به طـــــواف کعبه رفتم به حــــــرم رهم ندادند
که برون در چـــــه کردی که درون خـــــانه آیی
به قــــــمارخــــــانه رفــتـم، همـه پاکـباز دیدم
چو به صــــــومــــعه رسیـدم همه زاهد ریایی
در دیـــر مــیزدم من، که یـکـــی ز در در آمد
که: درآ، درآ، عراقی! که تو خاص از آن مـایی
صلاح کار کجا و من خراب کجا؟
ببین تفاوت ره از کجاست تا به کجا...!