از پاک کردن متنفرم....
چون فقط پاک میشن....
اصلا چرا ادم باید چیزی بگه که بعدش مجبور شه پاکش کنه؟؟؟؟!!:| :|
فقط برای مدتی...
وفتی کمی اندر احوالات اموراتم اندیشیدم.....دیدم از بعد کربلا در برخی مواقع اساسی زدم در جادر خاکی..بیشتر که فکر کردم..فهمیدم بخاطر زیادی حرف زدن بود...وبرای جبران خسارت وارده بر روح مبارک بایدمدتی را به حرف نزدن گزراند...بلکم فرجی شد و خسارت جبران بشود...
همیشه هم ادم باحرف زدن سبک نمیشود..گاهی ادمی برای سبک شدن یا سبک بال شدن باید سکوت کند...
و من علاوه بر سکوت و بستن اساسی ترین راه خروجی افکارو احساساتم حرفای نفس اماره و لوامه ام ..تصمیم بر بستن همه راه های وردی به قلب و روح وفکر خودم هم نیز دارم به یاری حضرت زهرا ..ان شاء الله....
کنکور دارم برایم دعا کنید..یعنی موفقیتم را از حضرت زهرا بخواهید....لدفا...
من نیز بر سر مزار یکی از فرزندان گمنامش برایتان دعا میکنم...:)
پ ن: حالا که فکر میکنم چقدر الکی خودمو تحویل گرفتم هرکی ندونه نکه چقدرم وبلاگم مطالب پر محتوا و به درد بخوری داره ....هرکی نخونه از دست داده..یا کلی بازدید کننده داره ..:دی
پ ن2: این عکسم یکی از فانتزیامه که فقط اینجا گفتم :)
من موندم بین دوراهی..
و کمی دچار چندگانگی....
به قول شخصی درگیر تر ازخودم..
دچار سردرگمی ابهامی شدم:دی
پ ن: بین انجام دادن یا ندادن امری خیر !
خدایا کمکی..
شهدا نظری...
دوستان دعایی....
همه کار دارن...
به نظرم فقط شهدا اونموقع بیکار و الاف بودن که رفتن جبهه :| :|
یعنی یک نفر پیدا نمیشه که.....:( :(
دیگه حتی حوصله گفتنم ندارم :(هعی............
درد نگاشت:(
دوستی عزیز..
نمیدونم چرا نظراتت حتی اگر چرت و پرت باشن برام مهمن:دی
غریبه عزیزم چراغ روی میزم اگر تورو نداشتم چه روزگار ی داشتم خخخخخخخخخخخ
بیشتر از این نمیتونستم احساساتی بشم:)))))
یادش بخیر چقدر قدیما جوگیر یامو عملی میکردم....
پ ن: کم کم دارم به زندگی رباتی عادت میکنم:|
پ ن: الان حتی حوصله نوشتن خاطرات اون موقعه هارو هم ندارم:|
هروقت مجبور میشم تنهایی اشپزی کنم .....
انگیزه ام برای ازدواج کردن تموم میشه :دی
چرت و پرت نگاشت