نیستی هزارتا درد و هستی ی درده...
مثل آدم ،باش پیشم:/
واقعا چرا این مردا ی کارایی میکنن اعصاب ادم خورد شه:/
خب نکن برادر من
بیا و تو این سال جدید تصمیم بگیر
نیستی هزارتا درد و هستی ی درده...
مثل آدم ،باش پیشم:/
واقعا چرا این مردا ی کارایی میکنن اعصاب ادم خورد شه:/
خب نکن برادر من
بیا و تو این سال جدید تصمیم بگیر
از اخرین باری که در بلاگ مطلب گذاشتم چیزی یادم نمیاد
و برام شده مثل یک دفتر خاطرات قدیمی...
امسال موقع سال تحویل تنها سالی بود کا به شدت تپش قلب گرفتم و حالم یک جور عجیبی شده بود و مضطرب شدم...
دوست داشتم اون موقع از همه بپرسم شما حالتون چطوریه؟!و از یکی دو نفر پرسیدم دیدم کسی حال منو نداشته و کلا همنتونستم منظور درونم رو بگم و بیخیال شدم...
نمیدونم چرا هرچی بزرگ تر میشم بیشتر تر احساس تنهایی میکنم..
با البته این تنهای ی چیز نهان بسیار عمیق روحی و دلیه
در واقعیت احساس تنهایی نمیکنم...
و مثل همیشه بسیار از تنهایی لذت میبرم...
و کلی کار برای انجام دادن دارم...
داشتم فکر میکردم چ برنامه ای بریزم وچ کنم در سال جدید
و ج علایق و ارزوهایی دارم
یکهو یادم اومد یکی از آرزوهام اینه برم شفق قطبی ببینم :)
و مطمئنم که میبینم...
خیلی اوقات دلم میخواد اینجوری تنها باشم:))))