چه بدانم،چه ندانم، شهدا می بینند...

گاه در حال گناهم،شهدا می بینند...

بی تفاوت شدم و عین خیالم هم نیست...

بوی نان می دهد آهم،شهدا می بینند...

غافلم که همه ی عمر گره خورده به هم...

تیر شیطان و نگاهم،شهدا می بینند...

از خدا دور شدم،دور خودم می چرخم...

مدتی گم شده راهم،شهدا می بینند...

مدعی بودم و هستم،که شهادت طلبم...

با همین روی سیاهم،شهدا می بینند...

آنقدر سر به هوا بود دلم،یادم رفت...

می رود هفته و ماهم،شهدا می بینند.....