جمعه, ۳۰ مرداد ۱۳۹۴، ۰۲:۲۹ ب.ظ
دیشب عروسی یکی از دوستای دبیرستانیم بود....
اکثر بچه هابودن.......قبلش خیلی ذوق داشتم ...کلی دلم برا همه شون تنگ شده بود:)))
رفتیم بلاخره......
دوتا شون دماغاشون رو عمل کرده و بودن..:|
دوتاشونو اصلا نشناختم :|
دوتاشون مثه قبلا بودن.:)))
یکیم که خیلی باهاش صمیمی بودم یکم خیلی به روز شده بود .... به روز شدن این بیشتر ازهمه ناراحتم کرد:(
کلی یاد خاطرات دبیرستان افتادیم ...از شوت بازیا و خرابکاری ها..:))))))))) چه زود گذشت......ولی هرچی بود خیلی خوش گذشت.....:)))))))
اللهم اهدنا صراط المستقیم